پسران در مورد خواسته های خود و خطرات بازی با تفنگ اسباب بازی صحبت کردند.
بعد از به اشتراک گذاشتن این داستان ها، من در مورد پیچیدگی های بازی، ایمنی، دسترسی به فضا و تضادهای بازی با تفنگ اسباب بازی بحث می کنم.
یکی از آن اسباب بازیها تفنگ اسباب بازی صدا خفه کن بود که در دست بسیاری از پسرها بود.
او توضیح داد که او هیچ داستان مهمی در مورد نژاد در مدرسه ابتدایی به خاطر نمی آورد، اما او نژاد را در دوران راهنمایی برجسته کرد.
او به یاد آورد، در کلاس هشتم همان زمانی بود که من واقعاً شروع به شنیدن در مورد آن کردم. منظورم این است که آن زمان است شروع شد، مثل اینکه در شهر میدوست با همه تیراندازی ها و چیزهای دیگر بزرگ شد.
پسندیدن چیز ترایون مارتین و فکر می کنم مثل خودشان بی دلیل او را کشتند گفت که او با تلفن همراه یا چیز دیگری است.
جروم توضیح داد که قتل تریون مارتین و رویدادهای مشابه تغییر کرده است چگونه در مورد ایمنی فکر می کرد، وقتی چیزهای بیشتری شروع به اتفاق افتادن کردند، مثل اینکه احساس امنیت نمی کردم.
مانند من مامان به من گفت که اجازه ندارم با اسلحه بی بی بیرون شلیک کنم و تنها هستم درست مثل تیراندازی در کوچه، مثل اینکه پلیس ها می آیند و فقط به من شلیک می کنند.
مثلاً من نمی ترسم، اما کاملاً احساس امنیت نمی کنم چون مثل تو هرگز بدانید وقتی بیرون بروید چه اتفاقی می افتد.
به همین دلیل است که فعالیت ها، به طور عمده که من انجام می دهم در داخل هستند.
در مصاحبه ای با هانا، او ترس های خود را در مورد امنیت جروم به عنوان او به اشتراک گذاشت مادر، می دانید، من یک اسلحه بی بی برای ژروم خریدم زیرا او آن را می خواست و در داخل چهار ماه گذشته و من به او گفتم نمیخواهم اینجا شلیک کنی.
شما دارید صبر کن تا با عمویت که یک پلیس سفیدپوست است به دریاچه بروی.
خب یکی روزی که من به اینجا آمدم و او داشت، به بیرون نگاه کردم و او در کوچه بود و به آن شلیک می کرد.
من ترسیدم، و انگار باید همین الان بیای اینجا و من بودم مانند جروم باید درک کنید.